نتیجه کمیسیونم آمد. گفتند برای آخرین بار تاآخر آذر فرصت دفاع می دهند. باید هفته آینده دفاع کنم. هنوز درخواست دفاعم را نزده ام. هرچه از کمالگرایی درمورد پایان نامه ته وجودم مانده بود حالا خودش را نشان داده. این حالت های مزخرف را خوب می شناسم. به تعویق می اندازم که زیربار قبول کردن نقص نروم، استرس تمام وجودم را می گیرد و بازدهی ام به حداقل می رسد و در نهایت در دقیقه نود مجبور می شوم با استرسی وحشتناک کنار بیایم و نقص های کارم را بپذیرم. باوجود تمام رشدی که در این مدت داشتم باز در این چرخه مسخره گیر افتادم. از تمام شدن پایان نامه میترسم. از تحویل دادن و نقطه پایان گذاشتن فرار می کنم.
میدانم مسخره است که زمان را به این دلیل دارم از دست می دهم و از آن طرف باید به هرسه استاد التماس کنم زود کارم را بخوانند که وقتی برای دفاع ندارم.
فکر می کردم فصل سوم سرگذشت ندیمه را بعد از دفاع خواهم دید ولی در همین دوسه روز دیدم و تمام کردم، هرچه استرسم بیشتر باشد، بیشتر عین دیوانه ها سریال می بینم.
هفته پیش به یک مصاحبه کاری رفتم و فکر می کردم برای دوشنبه این هفته با ذوق و هیجان مطالبی برای جلسه شان آماده کنم ولی حتی از رفتن به جلسه هم منصرف شدم، پایان نامه ام را که در جلسه هفته پیش ارائه دادم احساس میکردم آمادگی زیادی برای جلسه دفاع دارم ولی حالا حتی از فکرکردن به جلسه دفاع هم وحشت می کنم، کارگاه نویسندگی به قسمت جذابش رسیده و هنوز درس جدید را گوش نکرده ام، خرت و پرت های خانه از وسط خانه جمع شده و حتی مرتب کردن خانه هم به قسمت های جذابش رسیده، و من دوسه روز است فقط سریال می بینم، امروز که سریال تمام شد هر چرت و پرتی که شبکه سه نشان داد تماشا کردم. دور از عقل ترین کار ممکن را اینطور مواقع انجام میدهم. و من تمام این حالت ها را می شناسم و ماه هاست دارم با آنها مبارزه می کنم.
از پس غول مرحله آخر هم بر می آیم، به امیدخدا!
از یک پایان نامه ناقص دفاع می کنم و زنده می مانم!!
پ.ن: چرت و پرت نوشتم ولی باید اینها را اینجا می نوشتم! نوشتنش به من قدرت می دهد.
درباره این سایت